به نام خدا یکی بود یکی نبود یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت و بازی می کرد که صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان شد و خوب گوش کرد.صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد. نمایشنامه ی جنگلبان، موفری دامن قری و میمون در جنگل سبز
موش کوچولو و آینه
قصه ی میوچی و خاله نازنین
موش ,میان ,گشت ,کوچولو ,ای ,میو ,موش کوچولو ,می کرد ,می گشت ,گشت و ,صدای بچه
درباره این سایت